جدول جو
جدول جو

معنی باز نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

باز نمودن
نشان دادن ارائه کردن، بیان کردن شرح دادن
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
باز نمودن
((نِ دَ))
گفتن، شرح دادن
تصویری از باز نمودن
تصویر باز نمودن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز نموده
تصویر باز نموده
نشان داده ارائه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نمود
تصویر باز نمود
اعلام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازنمودن
تصویر بازنمودن
دوباره نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنمودن
تصویر بازنمودن
وانمود کردن، نشان دادن، دوباره نشان دادن، شرح دادن، بیان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالا نمودن
تصویر بالا نمودن
استادن، قیام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز فرمودن
تصویر باز فرمودن
پاسخ گفتن، جواب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه نمودن
تصویر راه نمودن
ارائه طریق، دلالت، نشان دادن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز نهادن
تصویر باز نهادن
نهادن، گذاشتن، برجا گذاشتن، قرار دادن چیزی در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار نمودن
تصویر کار نمودن
نشان دادن کاری ارائه عملی، کار کردن بعملی پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا نمودن
تصویر بالا نمودن
((نِ دَ))
نشان دادن قد و قامت خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جام نمودن
تصویر جام نمودن
((نِ دَ))
وعده عشرت دادن، سر دوستی داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باز آمدن
تصویر باز آمدن
برگشتن، رجعت کردن، بازآوردن، تجدید کردن، برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آمدن
تصویر باز آمدن
دوباره آمدن، برگشتن، به جای خود برگشتن، برای مثال اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید / عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید (حافظ - ۴۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازنمود
تصویر بازنمود
توضیح
فرهنگ واژه فارسی سره